سلام استوار

خاطرات نظامی

سلام استوار

خاطرات نظامی

سلام استوار
وبلاگ سلام استوار محلی برای خاطرات ، تجربیات ، نظرات سربازی و یا بودن در جمع سربازان است و امید است این گفتگوها باعث انگیزه ، تجربه و نشاط در میان نظامیان باشد از هر ارگان و لباس و درجه ، سلام استوار یعنی سلام بر تو که استوار ،مردانه و با غیرت به سربازی آمدی و تحمل و شکیبایی کردی و به پایان رساندی

۱ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «خاطره ی سربازی» ثبت شده است

با سلام  خدمت همه دوستان و مدیر وبلاگ سلام استوار

خاطره ی سربازی من مربوط به سال 91 میباشد که در قصر شیرین مشغول خدمت بودم 

یه روز استوار گفت باید بریم موضع فرعی را الف زنی کنیم (موضع فرعی مکانی برای استقرار و تیراندازی از آن در صورت عدم امکان استفاده از موضع اصلی )

با توجه به اینکه دور بود همه چیز با خودمون بردیم و فرمانده گروهان هم با ما آمد. هوا خیلی گرم بود و کار سخت شده بود .فرمانده گفت بیایید دور موضع را آب بریزیم و علفها را آتش بزنیم . با دبه تا شعاع 5 متری قبضه را خیس کردیم که راننده تانکر آب که 200 متر آنطرفتر داشت تانکر آبی را پر میکرد  آمد و گفت آتش نزنید ممکن است چیزی باشد و منفجر شود و رفت   . استوار این حرف را قبول کرد  به فرمانده گفت بهتر گرما را تحمل کنیم و اتفاقی نیافتد .بلاخره با بیل مشغول شدیم ،دقایقی نگذشت که از جلوی بیلی که در دست من بود چیزی به هوا پرت شد .استوار دیده بود و گفت برو بیارش ببینم چی بود .وقی اوردم گفت یا حضرت عباس (ع) این کله مین والمرا است ؟؟؟؟؟؟؟

وقتی محل را دیدیم مشخص شد اینجا یک مین والمرا است که بیل بخاطر نوک تیزی بین پوسته و بدنه قرار گرفته و قبل از اینکه 25 درجه خم شود و انفجار کند از بدنه جدا شده ؟؟

 

سلام استوار  سلام استوار

  استوار گفت قربانت برم خدا که نجات جان ما را در فضولی راننده تانکر آب قرار دادی

 

استوار همه را دور کرد و با احتیاط دور مین را سنگ چید و مختصات آنرا یادداشت کرد و تا حضور پرسنل تخریب مین مهندسی علف چینی لغو شد